جنگ روانی؛ نبردی بدون مرز
در جنگ روانی هدف تصرف پانزده سانتیمتر بین دو گوش انسان است.» این جمله را یکی از استراتژیستهای آمریکایی گفته است. بحث درباره جنگروانی یا به عقیده برخی جنگنرم» این روزها بیشتر از گذشته در محافل رسانهای و سیاسی کشور مطرح است اما بهراستی حقیقت جنگروانی چیست؟ چه کسانی و با چه اهدافی آن را دنبال میکنند و بالاخره تاریخچه این مسأله به چه زمانی باز میگردد؟
جنگی به قدمت تاریخ بشر
به اعتقاد تاریخنگاران، عملیات روانی سابقهای به قدمت تاریخ بشر دارد. محققان زیادی درپی یافتن قدیمیترین نمونههای استفاده از جنگ روانی بودهاند. در اینباره پللاینبارگر» سابقه استفاده از جنگ روانی را به جنگ کیدئون با مادها نسبت میدهد. در این جنگ، کیدئون برخلاف رسوم نظامی زمان خود که هر دستة صد نفره یک مشعل داشتند، به هر یک از سپاهیان مشعلی داد و این توهم را در ذهن دشمن ایجاد کرد که تعداد افرادش، صد برابر میزان واقعی است، در نتیجه توانست بدون هیچ درگیری به پیروزی دست یابد.
از این زمان به بعد، به تدریج این اعتقاد پدید آمد که هر جنگ دستکم در دو جبهه رخ میدهد: میدان نبرد و اذهان عمومی.
در تاریخ اسلام، روشنکردن آتش توسط سپاهیان اسلام در شب فتح مکه و ایجاد رعب در دل مکیان از این طریق، نقش مهمی در شکستن مقاومت آنها داشت و نیرنگ قرآن بر سر نیزهکردن عمروعاص و شکستدادن سپاه در حال پیروزی امامعلی با این وسیله، نمونههای برجستهای از جنگهای روانی است که به اقتضای فرصت و نبوغ طراحان آن، به منصة ظهور رسیدهاند.
از نمونههای جالب توجه و گسترده جنگروانی در سده بیستم میلادی میتوان به جنگ جهانی دوم اشاره کرد. هنگامی که در سال ۱۹۳۹ محققان آلمانی به منظور توجیه شکست کشورشان در جنگ جهانی اول اعلام کردند: غفلت آلمان از سلاح تبلیغات و استفاده موثر رقیبان از آن سلاح از مهمترین دلایل شکست آنان بوده است، در واقع خبر از حضور گستردة ابزار تأثیرگذاری روانی در صحنه سیاست و نظامیگری میدادند. وقوع تحولاتی چون تشکیل وزارت تبلیغات در آلمان و سازمانهای موسوم به جنگروانی و تبلیغات جنگی در دیگر کشورها، تصدیق عملی این ادعا بود.
سایکو استراتژی؛ راهبرد روانی آمریکا
جدای از آلمانها، مسأله جنگروانی، به شدت مورد توجه آمریکاییهایی قرار گرفت که پس از اتمام جنگ جهانی دوم به همراه شوروی، خود را ابرقدرت جهان میدانستند تا جایی که آنها در کنار استراتژی نظامی، سیاسی و اقتصادی، اصطلاح سایکو استراتژی» یا راهبرد روانی را طرح و عملا بیان کردند که عنصر روانی از مسأله زمان جنگ فراتر است و در هنگام صلح نیز باید به آن توجه داشت.
پنتاگون با نظارت کاخ سفید در تمام سالهای جنگ سرد، متولی اصلی جنگ روانی آمریکا علیه شوروی بود، اما شاید جالب باشد بدانید که در حال حاضر چهرة اصلی اتاق فرماندهی کاخ سفید در این جنگ، خانم کارنهیوز» است؛. فردی که بوش او را به عنوان معاون وزیر خارجهاش در امور رسانههای عمومی منصوب کرد. چندی پیش هم خانم هیوز مدعی شد که کشورش برای مقابله با گسترش حس تنفر از آمریکا در جهان، نیروی واکنش سریع تشکیل میدهد و از آنجا که مرکز اصلی این تنفر، بدون تردید ایران است لذا برنامههای خود را در جنگ نرم علیه ایران متمرکز کرده است. بمباران خبری و تبلیغاتی بر ایران تنها گوشهای از این برنامهها است.
مشخصههای جنگ روانی جدید
بیشک، امروزه جنگروانی نسبت به گذشته گستره و ابعاد ویژهای یافته است. امروز جنگروانی محصول یکسری تحولات صنعتی و تکنولوژیک از جمله گسترش ارتباطات اجتماعی است که ابتدائاً در اروپا رخ داد. توسعه و گسترش ارتباطات باعث شد تا انسانهایی که پیش از این، به مسائل، فقط در محدودة قومی، قبیلهای و محلی فکر میکردند، این بار فراتر از مناطق محدود خود به گسترة جهانی بیاندیشند. از سویی پس از انقلاب صنعتی و گسترش و تورم جمعیت شهرنشین، زمامداران امور کمکم با مقولة افکار عمومی و قدرت تاثیرگذاری آن روبهرو شدند. به این ترتیب، تعریف خاصی از جنگروانی مطرح شد، بدین معنا که جنگروانی، سلاح نوین جنگی دنیای مدرن محسوب میشد که در عین تدافعی بودن، میتوانست حالت تهاجمی بگیرد و ضمن تقویت روحیه مردم و سربازان خودی، به شکستن روحیه دشمن بپردازد.
از همین منظر است که وزارت دفاع ـ بخوانید جنگ ـ آمریکا مفهوم جنگروانی را اینگونه میداند: جنگروانی، استفاده برنامهریزی شده از تبلیغات و سایر اعمالی است که قبل از هر چیز با هدف تأثیر بر نظرات، احساسات، مواضع و رفتار جوامع دشمن، بیطرف یا دوست به شیوهای خاص در جهت اهداف ملی صورت میگیرد.»
امپریالیسم رسانهای؛ بازوی آمریکا در جنگروانی
در سال ۱۹۵۰ یعنی تنها یکسال پس از پایان جنگ، دولت ترومن به منظور کسب آمادگی برای اجرای جنگروانی در کره، پروژهای را با عنوان نبرد حقیقت» با بودجهای معادل ۱۲۱میلیون دلار تصویب کرد. ارتش آمریکا، اداره و ریاست جنگ روانی را به عنوان بخش ستادی ویژه ایجاد کرد و در کنار واحدهای رزمی، واحدهای جنگروانی گستردهای را با استفاده از تجربیات جنگجهانی دوم تشکیل داد. از آنزمان تاکنون، سازمانها و واحدهای روانی ـ تبلیغاتی آمریکا با توسعهای روزافزون همواره به عنوان یکی از بازوهای اصلی آن کشور در جنگ و صلح عمل کردهاند.
این سازمانها در حقیقت طیف وسیعی از رادیو و تلویزیونها، ماهوارهها، کتابخانهها، بورسهای دانشگاهی، خانههای فرهنگی، آژانسهای تبلیغاتی، مراکز فیلمسازی بهویژه هالیوود، واحدهای جنگروانی نظامی، تشکیلات ستادی و… را شامل میشود. بیشک، تعداد، پرسنل، بودجه، حجم و گستردگی فعالیت آنها بسیار گسترده و از حوصله این بحث خارج است اما آوردن نمونههای مهمی از آن خالی از فایده نیست:
۱٫ رکن اصلی تبلیغات رادیویی آمریکا در سطح جهان، رادیو صدای آمریکا است که در سال ۱۹۸۴ به ۲۳ زبان فعالیت خود را در راستای تبلیغات سیاه و خاکستری ـ البته به تعبیر خودشان ـ آغاز کرد. رادیو صدای آزاد ایران تنها بخش کوچکی از تبلیغات رادیویی آمریکا بود که در سال ۱۹۸۰ یعنی دو سال پس از پیروزی انقلاب آغاز بهکار کرد.
۲٫ موج فراگیر امپریالیسم رسانهای حقیقتی است که نمیتوان و نباید به راحتی از کنار آن گذشت. شکلگیری و تقویت کمپانیهای متعدد تبلیغاتی و رسانهای در کنار شرکتهای بسیار بزرگ تبلیغاتی و خبری همچون تایم وارنر، وایاکام، نیوز کور پوریشن و والتدیزنی تنها بخش کوچکی از ماجرا است که بهعنوان سربازان اصلی جنگ روانی آمریکایی به فعالیت مشغولند. در این میان هالیوود جایگاه و اهمیت بهسزایی دارد که البته تحت سیطره صهیونیسم بینالملل است.
۳٫ در حال حاضر، ایالات متحده آمریکا با ۴۴۴میلیارددلار سرمایهگذاری در بحث فناوری اطلاعات در رتبة نخست قرار گرفته است که پس از آن اروپای غربی با ۳۰۰ و ژاپن با ۱۲۱میلیارددلار در رتبههای دوم و سوم هستند. سرمایهگذاری هنگفت کشورهای غربی در مقایسه با سرمایهگذاری ناچیز ما (۱۰۰میلیوندلار بابت طرح تکفا) از این حیث شایان توجه است که میدانیم در عصر انفجار اطلاعات، قدرت و نفوذ تأثیرگذاری واقعی در مقیاسهای جهانی تنها در اختیار کشورهایی است که شاهراه ارتباطی و اطلاعاتی دنیای نوین را در اختیار دارند.
اهداف اصلی کدام است؟!
همانطور که اشاره شد، جنگروانی جدید به عنوان عملی سازمانیافته و برنامهریزی شده پدیدهای همیشگی و پیوسته است که اختصاص به مقطع زمانی خاصی هم ندارد. با توجه به این مسأله میتوان اهداف جنگروانی را در یک تقسیمبندی به اهداف سیاسی و اهداف نظامی و در تقسیمبندی دیگر آن را به اهداف و مقاصد استراتژیکی و مقاصد تاکتیکی تقسیم کرد.
به هر روی، با توجه به اینکه ماهیت اصلی عملیات روانی به اعتراف خود آمریکاییها عبارت است از تلاش برای تأثیرگذاری بر افکار، احساسات و تمایلات گروههای دوست، دشمن یا بیطرف میتوان تا حدودی به برخی از مهمترین اهداف جنگروانی پیبرد؛
۱٫ تأثیرگذاری شدید بر افکار عمومی جامعة هدف از طریق پروژه جنگ نرم و با ابزار خبر و اطلاعرسانی هدفمند و کنترلشده که نظام سلطه همواره از این روش برای پیشبرد اهداف خود سود جسته است و البته موفقیتهایی هم در این زمینه داشته است.
۲٫ ترساندن از مرگ یا فقر یا قدرت خارجی سرکوبگر و پس از آن دعوت به تسلیم از طریق پخش شایعات و دامنزدن به آن برای ایجاد جو بیاعتمادی و ناامنی روانی.
۳٫ اختلافافکنی در صفوف مردم و برانگیختن اختلاف بین مقامات نظامی و سیاسی کشور مورد نظر در راستای تجزیه سیاسی کشور.
۴٫ اشاعه بذر یأس و نومیدی در میان مردم و بهویژه نسل جوان بهمنظور بیتفاوتکردن آنها نسبت به کشور خود و تحولات احتمالی آن.
۵٫ کاهش روحیه و کارایی رزمی (البته در زمان جنگ نظامی)
۶٫ ایجاد اختلال در سیستمهای کنترلی و ارتباطی کشور هدف.
۷٫ تبلیغات سیاه (با هدف براندازی و آشوب) از طریق شایعهپراکنی، پخش تصاویر ویژه، جوسازی از طریق پخش شب نامهها و…
۸٫ تقویت نارضایتیهای ملت به دلیل مسایل مذهبی، قومی، سیاسی و اجتماعی نسبت به دولت خود بهطوری که در مواقع حساس این نارضایتیها زمینه تجزیه کشور را فراهم کند.
۹٫ تلاش برای بحرانی و فوقالعاده نشان دادن اوضاع کشور از طریق ارایه اخبار غلط و نیز تحلیلهای نادرست و اغراقآمیز که مقام معظم رهبری نیز در دیدار اخیر اعضای مجلس خبرگان با ایشان به آن اشاره داشته و آن را در راستای خط تهاجمی دشمن توصیف کردند.
با توجه به آنچه گفته شد ضرورت مقابله جدی با جنگروانی دشمن از طریق شیوههای سختافزاری و نرمافزاری بر کسی پوشیده نیست. اما در این میان وحدت استراتژیک تمام نهادهای کشور برای پاسداشت ارزشهای نظام و حفظ انسجام اسلامی در این شرایط حساس یک نیاز اساسی است.

بسيج به معني حضور و آمادگي در همان نقطه اي است كه اسلام و قرآن و امام زمان (ارواحناه وفداه)و اين انقلاب مقدس به آن نيازمند است. مقام معظم رهبري